چطوره …نگاه از اون بالا رو ميگم ……كجاي با توام.  خودت از بازي با من خسته شدي مگه نه، اعتراف كن، بيا و پيشم اعتراف كن كه ديگه خيلي زياده، واقعآ لذت ميبري، اين گوسفند ديگه براي تو آزاري نداره، ديگه هيچ گوسفند ديگه اي رو رم نميده، ديگه از معامله با گرگا سر اين بنده هاي بد بختت خسته شده، خودش خسته شده .تا كي مي خواي سنت الهي براش رو كني  ،تا كي ميخواي قصه هاي قديمي رو دوباره از نو سوار هم كني  ديگه دوره من تو گذشته، نمي خواي روبروي هم بشينيمو سنگامونو وا بكنيم.ما خیلی پیریم ،اینو میدونی . ورق جديد رو ميكني مي خواي به خيال خودت وسوسه كني بعدم آره ،به زندگي اميدوار كني بعدم  دوباره  آره  گند بزني به همش  كه چي ،که بگی: هيچ چيز پايدار نيست .مثلآ  روح ………نه ديگه نه .1000 ساله منو ميون اين دروازه و اون دروازه حيرنو سرگردون كردي، دست بر نمي داري .آخه تا كجا حتمآ بعد همه اينا مي خواي بگي : ديدي چه تحملي داري ، اينه كوچولو !حالا ديگه آب ديده شدي حالا ديگه خودتو شناختي…….. خوب تو هنوزم ظرفیتت پر نشده ،جاي پيشرفت داري .ديگه نه نه .نه بخاطر همه بل فقط بخاطر خودت …….نه،بهار، تابستون، پاييز، زمستون و دوباره بهار. چرا امتحاناتو تکرار ميگيري .تو كه ميدوني من ردم ،پس نكن نكن منو نكن.تنها چيزي كه برام مونده نبودنته، اينو نگير .تنها چیزی که از امشب میمونه  احساسم . اینو ازم نگیر . خودم ميدونم و ميدوني كه ميدونم همهش ،همه ي احساسام پيش تويه، هر روز كارت اينه كه بدوزديشون .فقط هر وقت من نبودم مثل فردا صبح كه همه چيز يادم رفته، بياو مردونگي كونو پاكش نكن .اينو براي اين گفتم كه از رو لجمم كه شده پاكش ميكني. آره پيرمرد منم بلد شدم مي خوام پاكش كني !!!اینو بهش میگن شیوه جدید بودن با تو